محل تبلیغات شما

شب است. توی خانه با جان دو تایی نشسته ایم و هر کدام مشغول کارهای خودش است. گوشی به دست، سرتیتر خبرها را از زیر چشم می گذرانم. همه جا پر شده از اعتراضات مردمی عراق، هو کردن رییس جمهور آمریکا، اکتشافات تازه ی قوه ی قضاییه در گستره ی مفاسد اقتصادی و کارگاه آموزشی چند همسری و چه و چه. چشمم می خورد به تیتری متفاوت! " امانتداری راننده تاکسی؛ وقتی یک ایرانی انسانیت را به رخ جهانیان می کشد." کلیپ خبری اش را باز می کنم.

دوربین روی چهره ی پیرمردی با موها و محاسن سفید زوم کرده است که آهسته در پیاده رویی پیش می آید و جوری به دوربین نگاه می کند که انگاری او را اشتباه گرفته اند. بعد گزارشگر هیجانزده توضیح می دهد ؛ " مقابل سفارت لهستانیم. این حاج آقا راننده تاکسی ه که هفتاد هزار یور، پول توی ماشینش مونده و خدارو شکر اومده بده به دوستان لهستانی و این خانوم هم خیلی کمک کرده (دوربین روی چهره ی یک زن جوان مکث می کند). صدای گزارشگر: من خوشحالم و حالا می خوان پول رو تحویل بدن!. آقا بفرما! دمت گرم. همه جا ایرانیا پرچم شون بالاست. (پیرمرد زیپ کیف کمری ای را باز کرده و به سمت مرد لهستانی می گیرد.) صدای گزارشگر: خدارو شکر پول کامل تحویل شد. بشمارید!. خدارو شکر، سفارت لهستانیم. سرکنسولگری همه هستند. یه اتفاقی که ما یهو رسیدیم و خیلی خوشحالم . ( مرد لهستانی ادای احترام می کند و به کیف نگاهی می اندازد.) صدای گزارش : آقا پول کامله؟!. خانوم!. (صدای خانوم که در حال ترجمه ی حرفهای مرد لهستانی است): می گه که من اصلا نمی شمارم برای اینکه به شما کاملا ایمان دارم. " و همه لبخند می زنند. تنها یک جمله از پیرمرد می شنویم و گزارش کات می شود: " من دبیر بازنشسته .".

برایم جالب است که چرا گزارشگر تا این اندازه هیجان زده است و چندین بار جوری می گوید خدا را شکر! که انگاری معجزه رخ داده است. خبر را دوباره به جان نشان می دهم و سعی می کنیم با هم حساب کنیم هفتاد هزار یورو تقریبا چقدر می شود؟!. می خندیم. به او می گویم: "خیلی پوله ها!!" و او سر تکان می دهد و دوباره سرگرم کارهایش می شود. با خودم فکر می کنم چه تفاوتی هست بین کار این پیرمرد و باقی آدم هایی که این چند روزه خبرساز شده بودند؟!. جوانی که خانواده اش را بخاطر پول سلاخی کرده بود. مردی که آمبولانس اورژانس را مقابل خانه اش پنچر کرده بود و باعث مرگ همسایه اش شده بود. مرد دیگری که هزاران تن ذرت آلوده را وارد کشور کرده بود و . .

دلم نمی خواهد دست به مقایسه بزنم و بگویم نتیجه ی تربیت نظام طاغوتی می شود آن راننده تاکسی و نتیجه ی نظام فعلی که اتفاقا قصد اشاعه ی اسلام ناب را به جهان دارد می شود این!. اما اگر این نیست پس چه چیزی تغییر کرده است؟. در دوره ای بزرگ شده ام که نظام تربیتی اش شب و روز از اصول و قواعدی حرف زده که پایبندی به آنها از نان شب واجب تر بوده اما در عمل خودش بارها و بارها به شکل های گوناگون در نقض آن عمل کرده است و همین باعث شده که مردم دیگر به هیچ چیزی پایبند نباشند. دیگر معیاری برای خوب و بد جامعه شان نپذیرند چرا که هر چه گفته اند برای شما خوب است، خودشان انجام نداده اند و هر چه برای ملت بد بوده و نباید انجام می دادند برای آنها خوب و انجام شدنی بوده!. نظامی که در آن علی رغم دم زدن از خدا و اطاعت اوامر او، در عمل تنها پول پرستی و قدرت طلبی دیده ایم و همین شده که همگان به دنبال یک قِران پول بیشتر، دیگری را له می کند و ککش هم نمی گزد. . شاید فکر کنید دارم بزرگش می کنم اما این را می توانید از لحن هیجان زده ی گزارشگر بفهمید که چطور خدا را شکر می کند از اینکه مردی را دیده که از پولی هنگفت چشم پوشیده است!. شاید تمام چیزی که برای انسانیت باقی مانده یک جو ایمان و اعتقاد به کسی یا اصولی باشد که اگر آن را هم از او بگیری، دیگر اثری از انسانیت باقی نماند و انگاری در این دوره همان یک ذره را هم از خیلی هایمان گرفته اند!

همه جا ایرانیا پرچم شون بالاست...

دختر آبی را یادت هست؟

ترس هایت را دوست داشته باش دختر!

ی ,کرده ,پول ,یک ,هم ,اش ,می کند ,می شود ,همه جا ,مرد لهستانی ,می کنم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها